ناری ناری ناری!!
...همین طور با عیالات محترمه!!(عیالات محترم=همسر گرامی!) مشغول طی طریق برای رسیدن به مقصد مورد نظر بودیم٬ که کم کم صداهای موزونی به گوشمون رسید. هر چه نزدیکتر می شدیم٬ صدا هم رساتر می شد.کم کم وضوح صدا بالا رفت و کلام موسیقی هم مفهوم!: ناری ناری ناری...!!!!!!!این وسط بوی اسپند هم به مشام میرسید.به خیالم٬ به خونه عروس خانم نزدیک میشدیم٬اما هرچه سر چرخوندم٬ خانه ی صاحب عروسی یافت نشد.
یکی دو قدم که جلوتر رفتیم٬ بین ماشین ها دنبال کارناوال شادی بدرقه ی عروس بودم که موتور جستجو م٬ چیزی سرچ نکرد!
مونده بودم گیج و منگ که دیدم یه جا دارن شربت میدن! تازه میخواستم دورخیز کنم واسه شیرجه به سمت ساقی!! که چندتا پرچم و بیرق٬ توجهم رو به خودش جلب کرد.تازه یادم افتاد که امشب شب نیمه شعبانه و خیلی ها٬ تبرکأ و تیممأ٬ امشب رو برای آغاز زندگی مشترک شون انتخاب کردن. منم تو دلم کلی سخنراندم! که شما ها که انقده خوبین و میخواین روز جشن تون با میلاد آقا مصادف باشه٬ کاش این موسیقی حرام رو هم از شادی تون٬ فاکتور میگرفتین تا امام زمان(عج) رو به مجلستون دعوت کنید(!)بعدهم بهشون تبریک گفتم و براشون آرزوی خوشبختی کردم و آماده شدم که جهت تبرک و به سمت ایستگاه صلواتی٬ یورش برق آسایی داشته باشم!!!!!!!!! غافل از اینکه...
هنوز یه قدم به ایستگاه٬ نزدیک نشده بودم که به همراه عیالات محترمه! بر جا خشک شدیم!
بـــــــــــله! درست حدس زدید.اینجا یک ایستگاه صلواتی بود که به مناسبت میلاد امام حی(عج)٬ شربت و شیرینی پخش میکرد و با موسیقی دلنشین «ناری ناری»و در پاره ای موارد٬ بندری ارجینال!! دل امت مسلمان٬ و شیعیان جامعه ی اسلامی٬ و صدالبته امام منتظرشان رو شاد میکردند!!!!!!!
راستش از خدا که پنهون نیست٬ از شما چه پنهون؟ مرد میخواست که تو اون شرایط٬ دست از پا خطا نکنه و به کنترل اعضا و جوارحش مسلط باشه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
از طرفی٬عیالات محترمه هم به علت غیرت شون٬اجازه ی دخالت و تذکر رو بهم نمیداد و از طرفی تحمل اون صحنه ها دیگه برام ممکن نبود؛
رفتم جلو و از آقایی که مسئول ایستگاه بود خیلی جدی سوال کردم: ببخشید شما با «ناری ناری» میخواین منتظر امام زمان باشید؟!
با دیدن سر و ظاهرم٬ 2هزاری اش افتاد و طعنه آمیز گفت: ان شاالله!(رو =چرم اسکاتلند!)منم گفتم: خدا هدایتتون کنه!
اما خدا رو شکر٬هنوز یه قدم از ایستگاه دور نشده بودم که صدای «ناری ناری» قطع شد.اما این ماجرا فقط مختص این ایستگاه نبود؛ متأسفانه
جون شما ٬خون داشت خونم رو میخورد.خیلی دلم واسه آقام سوخت. خیلی واسه آقام غصه خوردم که ما ها شیعیانشون هستیم.
آقا! همه در ظاهر میگن بیا٬ اما من میگم نیا آقا. نیا و نبین خاک بر سری های ما رو. نیا و نبین ایستگاههای صلواتی ات رو.ایستگاه های صلواتی ما٬ بوی کاواره میده.ما که کاواره ندیدیم اما مختصاتش٬ انگار همون مختصات بود: بی حجابی شرم آور خانم ها٬ اختلاط زنان و مردان نامحرم٬ موسیقی مطرب و مهیج و...امیدوارم فقط همین ها باشه....
حداقل٬ این نمونه اش رو دیگه ندیدیم.البته توی اون چند لحظه!
خاک بر سر شیعه بودن چنین ما...
- ۹۲/۰۴/۰۳
ببین اون وقت من می نویسم یا می گم خاک برسریم بعضی از دوستان ناراحت میشن ...
یکی برام تعریف می کرد ماها زمان جنگ هم رزماممون جرعت نداشتن به خودشون بگن شیعه دیگه طرف خیلی پیشرفت می کرد بهش می گفتن تو دوستار خوب آقایی...
اما حالا امثال من اینقدر وقیح شدیم ک با این همه خاک برسری که می کنیم سرمونو می گیریم بالا سینه سپر می کنیم می گیم تو هیچ می دونی داری با کی حرف می زنی من شیعه ی امام علی ام ...
ای امام علی بزنه تو فرق سرم...
خدایا صبر آقارو زیاد کن ... ما بی لیاقتیم ...
چرا این جور شد ؟
چون مثلا من نوعی که ی چیزایی رو فهمیدم مغرور شدم گفتم بزار دیگران ندونن همش برا خودم باشه ...غافل از این که یه روز خدا می زنه پس کلم حالا مجبورم این صحنه ها رو ببینم و سکوت کنم و عبور...
در مثل غزوه احد...